اشعار زیبای عطار نیشابوری، عکس نوشته عطار نیشابوری
عطار نیشابوری یکی از شاعران بزرگ اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری بوده است. وی زاده شده در نیشابور است. در سرودن اشعار سبک خودش را داشت، از جمله آثار او می توان به منطق الطیر، الهی نامه، مصیبت نامه، تذکره الاولیاء، رباعیاتش و مختار نامه اشاره کرد.سبک نوشتاری او مثنوی، نثر و غزل بود. در زیر اشعاری از این شاعر بزرگ همراه با عکس نوشته های زیبا برای پروفایل آورده ایم. باما همراه باشید.
زیباترین شعر عطار نیشابوری
ما ز خرابات عشق مست الست آمديم
نام بلي چون بريم چون همه مست آمديم
پيش ز ما جان ما خورد شراب الست
ما همه زان يک شراب مست الست آمديم
خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ريخت
ما همه زان جرعهي دوست به دست آمديم
ساقي جام الست چون و سقيهم بگفت
ما ز پي نيستي عاشق هست آمديم
دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست
تا چو گل از دست دوست دست به دست آمديم
شست درافکند يار بر سر درياي عشق
تا ز پي چل صباح جمله به شست آمديم
خيز و دلا مست شو از مي قدسي از آنک
ما نه بدين تيره جاي بهر نشست آمديم
دوست چو جبار بود هيچ شکستي نداشت
گفت شکست آوريد ما به شکست آمديم
گوهر عطار يافت قدر و بلندي ز عشق
گرچه ز تأثير جسم جوهر پست آمديم
عطار
پروفایل اشعار عطار نیشابوری
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد دهندم ره که مست است
نه در میخانه،کین خَمّار خواب است…
عطار نیشابوری
دوبیتی عطار
به دريايي در اوفتادم که پايانش نميبينم
به دردي مبتلا گشتم که درمانش نميبينم
در اين دريا يکي در است و ما مشتاق در او
ولي کس کو که در جويد که جويانش نميبينم
چه جويم بيش ازين گنجي که سر آن نميدانم
چه پويم بيش ازين راهي که پايانش نميبينم
درين ره کوي مه رويي است خلقي در طلب پويان
وليک اين کوي چون يابم که پيشانش نميبينم
به خون جان من جانان ندانم دست آلايد
که او بس فارغ است از ما سر آنش نميبينم
دلا بيزار شو از جان اگر جانان همي خواهي
که هر کو شمع جان جويد غم جانش نميبينم
برو عطار بيرون آي با جانان به جان بازي
که هر کو جان درو بازد پشيمانش نميبينم
عطار نيشابوري
معروف ترین شعر عطار
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی
عطار نیشابوری
اشعار عطار برای پروفایل
عاشقي از فرط عشق آشفته بود
بر سر خاکي بزاري خفته بود
رفت معشوقش به بالينش فراز
ديد او را خفته وز خود رفته باز
رقعهاي بنبشت چست و لايق او
بست آن بر آستين عاشق او
عاشقش از خواب چون بيدار شد
رقعه برخواند و برو خون بار شد
اين نوشته بود کاي مرد خموش
خيز اگر بازارگاني سيم گوش
ور تو مرد زاهدي ، شب زنده باش
بندگي کن تا به روز و بنده باش
ور تو هستي مرد عاشق ، شرمدار
خواب را با ديدهي عاشق چه کار
مرد عاشق باد پيمايد به روز
شب همه مهتاب پيمايد ز سوز
چون تو نه ايني نه آن ، اي بيفروغ
ميمزن در عشق ما لاف دروغ
گر بخفتد عاشقي جز در کفن
عاشقش گويم ، ولي بر خويشتن
چون تو در عشق از سر جهل آمدي
خواب خوش بادت که نااهل آمدي
عطار نيشابوري
شعر عطار نیشابوری در مورد خدا
جان به لب آوردهام تا از لبم جانی دهی
دل ز من بربودهای باشد که تاوانی دهی
از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه
زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی
عطار نیشابوری
رباعیات عطار
تا در تو نظر کردم، رسوای جهان گشتم
آری، همه رسوایی اوّل ز نظر خیزد!
عطار نیشابوری
اشعار عطار با معنی
نه قدر وصال تو هر مختصری داند
نه قیمت عشق تو هر بی خبری داند
هر عاشق سرگردان کز عشق تو جان بدهد
او قیمت عشق تو آخر قدری داند
آن لحظه که پروانه در پرتو شمع افتد
کفر است اگر خود را بالی و پری داند
سگ به ز کسی باشد کو پیش سگ کویت
دل را محلی بیند جان را خطری داند
گمراه کسی باشد کاندر همه عمر خود
از خاک سر کویت خود را گذری داند
مرتد بود آن غافل کاندر دو جهان یکدم
جز تو دگری بیند جز تو دگری داند
برخاست ز جان و دل عطار به صد منزل
در راه تو کس هرگز به زین سفری داند
عطار نیشابوری
هفت شهر عشق عطار
عطار در کتاب زیبای خویش منطقالطیر هفت شهر عشق را این گونه بیان می کند:
گفت ما را هفت وادی در ره هست چون گذشتی هفت وادی، درگه هست
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق هست از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی هست آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر هست و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
شعر عطار در مورد مرگ
وادی اول: طلب
چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار
اشعار زیبای عطار نیشابوری
وادی دوم: عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود گرمرو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد با تو ذرات دنیا همراز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را مردم آزاده باید عشق را
زندگی نامه عطار نیشابوری
وادی سوم: معرفت
بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادیی بی پا و سر
سیر هر کس تا کمال وی بود قرب هر کس حسب حال وی بود
معرفت زینجا تفاوت یافتست این یکی محراب و آن بت یافتست
چون بتابد آفتاب معرفت از سپهر این ره فوق العادهصفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش بازیابد در حقیقت صدر خویش
روز بزرگداشت عطار نیشابوری
وادی چهارم: استغنا
بعد ازین، وادی استغنا بود نه درو دعوی و نه معنی بود
هفت دریا، یک شمر این جا بود هفت اخگر، یک شرر این جا بود
هشت جنت، نیز این جا مردهايست هفت دوزخ، همچو یخ افسردهايست
هست موری را هم این جا اي عجب هر نفس صد پیل اجری بی سبب
تا کلاغی را شود پر حوصله کس نماند زنده، در صد قافله
گر درین دریا هزاران جان فتاد شبنمی در بحر بیپایان فتاد
مقبره عطار نیشابوری
وادی پنجم: توحید
بعد از این وادی توحید آیدت خانه تفرید و تجرید آیدت
رویها چون زین بیابان درکنند جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام آن یک اندر یک، یکی باشد تمام
نیست آن یک کان احد آید ترا زان یکی کان در عدد آید ترا
چون برون ست از احد وین از عدد از ازل قطع نظر کن وز ابد
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان هر دو را کس هیچ ماند در بین
چون همه ي هیچی بود هیچ این همه ي کی بود دو اصل جز پیچ این همه ي
پند های عطار نیشابوری
وادی ششم: حیرت
بعد ازین وادی حیرت آیدت کار دایم درد و حسرت آیدت
مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیر مانده و گم کرده راه
هرچه زد توحید بر جانش رقم جمله گم گردد ازو گم نیز هم
گر بدو گویند: مستی یا نهاي؟ نیستی گویی که هستی یا نهاي
در میانی؟ یا برونی از میان؟ بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟
فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟ یا نهٔ هر دو توی یا نه توی
گوید اصلا میندانم چیز من وان ندانم هم، ندانم نیز من
عاشقم، اما، ندانم بر کیم نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟
لیکن از عشقم ندارم آگهی هم دلی پرعشق دارم، هم تهی
گزیده سخنان عطار
وادی هفتم: فقر و فنا
بعد ازین وادی فقرست و فنا کی بود این جا سخن گفتن روا؟
صد هزاران سایهٔ جاوید، تو گم شده بینی ز یک خورشید، تو
هر دو عالم نقش آن دریاست بس هرکه گوید نیست این سوداست بس
هرکه در دریای کل گمبوده شد دایما گمبودهٔ آسوده شد
گم شدن اول قدم، زین پس چه بود؟ لاجرم دیگر قدم را کس نبود
عود و هیزم چون به آتش در شوند هر دو بر یک جای خاکستر شودند
این به صورت هر دو یکسان باشدت در صفت فرق فراوان باشدت
گر، پلیدی گم شود در بحر کل در صفات خود فروماند به ذل
لیک اگر، پاکی درین دریا بود او چو نبود در بین جذاب بود
نبود او و او بود، چون باشد این؟ از خیال عقل بیرون باشد این
مناجات عطار نیشابوری
عطار در اوایل قرن هفتم توسط مغول ها کشته شد و آنها اکثر آثار او را سوزاندند. مقبره این شاعر بزرگ در نیشابور است و در تقویم روز 25 فروردین را برای گرامی داشت این شاعر بزرگوار روز عطار نام گذاری کرده اند.