شعر بهار از سهراب سپهری

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر بهار از سهراب سپهری

سهراب سپهری یکی از شاعران نامدار ایران است که طرفدار زیادی دارد. بسیاری از افراد از خواندن شعر سهراب سپهری لذت می برند. سهراب سپهری در مورد فصل زیبای بهار نیز شعر سروده است و در بین شعر هایش از کلمعه بهار استفاده کرده است. در این روزهای بهاری عالی مشود اگر شعر های با مضمون بهار بخوانید و از بودن در همچین فصلی لذت ببرید. در این مطلب شعر بهار از سهراب سپهری  را برای شما عزیزان اماده کرده ایم، با ما همراه باشید.

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر های دو بیتی درباره بهار

زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست…
زندگى یعنى همین پرواز‌ها،
صبح‌ها،
لبخند‌ها،
آواز‌ها…
زندگی ذره‌ی کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم؟

#سهراب_سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر سال نو سهراب سپهری

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،

شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپید،

برگهای سبز بید،

عطر نرگس ، رقص باد،

نغمه شوق پرستوهای شاد،

خلوت گرم کبوترهای مست …

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه‌ها و دشتها،

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها،

خوش به حال غنچه‌های نیمه باز،

خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز ،

خوش به حال جام لبریز از شراب،

خوش به حال آفتاب.

 

ای دل من، گرچه  در این روزگار

جامه رنگین نمی‌پوشی به کام،

باده رنگین نمی‌بینی به جام،

نقل و سبزه در میان سفره نیست،

جامت از آن می که می‌باید تهی است،

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ؛

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ!

سهراب سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر درباره ی بهار از سهراب سپهری

مانده تا برف زمین آب شود.

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.

ناتمام است درخت.

زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ تر چشم حشرات

و طلوع سر غوک از افق درک حیات.

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه برف

تشنه زمزمه‌ام.

مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.

پس چه باید بکنم

من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه سال

تشنه زمزمه‌ام؟

بهتر آن است که برخیزیم

رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر بهار از سهراب سپهری کوتاه

من کتابی دیدم ، واژه هایش
همه از جنس بلور
کاغذی دیدم از جنس بهار،
موزه ای دیدم دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید،
کوزه ای دیدم لبریز سوال…

سهراب سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر کوتاه و زیبای بهار

من صدای نفس
باغچه را می شنوم
و صدای سرفه روشنی
از پشت درخت
عطسه آب از هر رخنه سنگ
چکچک چلچله از سقف بهار
و صدای کفش ایمان را
در کوچه شوق…

سهراب سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر زیبا در مورد بهار از سهراب سپهری

آسمان پرشد از خال پروانه های تماشا
عکس گنجشک افتاد در آبهای رفاقت
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه
باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت
شاخه مو به انگور
مبتلا بود
کودک آمد
جیب هایش پر از شور چیدن
ای بهار جسارت
امتداد در سایه کاج های تامل
پاک شد…

#سهراب_سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

عکس شکوفه های بهاری برای پروفایل

پای پوش ما که از جنس نبوت بود
ما را با نسیمی از زمین میکَند!
چوب‌دستِ ما به دوش خود
بهار جاودان می‌برد
هر یک از ما آسمانی داشت
در هر انحنای فکر…

#سهراب_سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

شعر درباره بهار از سهراب سپهری

همیشه، بهار غم را آب دادی ،

فریاد ریشه را در سیاهی فضا روشن کردی ،

بر بت شکوفه شبیخون زدی ،

باغبان هول انگیز!

#سهراب_سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

دلنوشته های سهراب سپهری

و در کدام بهار
درنگ خواهی کرد
و سطح روح
پر از برگ سبز خواهد شد؟

سهراب سپهری

*****

شعر بهار از سهراب سپهری

اشعار سهراب سپهری

تا سواد قریه راهی بود
چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده بومی
شب درون آستین هامان
می گذشتیم از میان آبکندی خشک
از کلام سبزه زاران گوش ها سرشار
کوله بار از انعکاس شهرهای دور
منطق زبر زمین در زیر پا جاری
زیر دندانهای ما طعم فراغت جابجا می شد
پای پوش ما که ازجنس نبوت بود ما را با نسیمی از زمین میکند
چوبدست ما به دوش خود بهار جاودان می برد
هر یک از ما آسمانی داشت در هر انحنای فکر
هر تکان دست ما با جنبش
یک بال مجذوب سحر می خواند
جیب های ما صدای جیک جیک صبح های کودکی می داد
ما گروه عاشقان بودیم و راه ما
از کنار قریه های آشنا با فقر
تا صفای بیکران می رفت…

#سهراب_سپهری

مطالب بیشتر :

شعر دوبیتی مفهومی زیبا از شاعران بزرگ و نامدار

شعر دوبیتی عاشقانه حافظ

عکس پروفایل دخترانه بنفش و خاص

4.3/5 - (159 امتیاز)